سخنرانی دکتر خسروپناه در روز جهانی فلسفه 1393 |
بسم الله الرحمن الرحیم 
دریافت فایل سخنرانی
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم. کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ. همانطور که مستحضرید موضوع همایش امسال، فلسفه و اجتماع است. آیهای هم که در ابتدای سخنم تلاوت کردم بدین جهت بود که استاد اساتید ما، استادِ آقای دکتر دینانی، علامه طباطبایی ذیل این آیه که آیه 213 سوره بقره است و من بخشی از آن را تلاوت کردم، یک بحث مفصلی دارند به نام فلسفه اجتماع؛ و شاید به جرأت بتوان گفت که ایشان اولین کسی بودند که با این عنوان، این بحث را مطرح کردند. البته فلاسفه از قدیم درباره فلسفه جامعه و فلسفه اجتماع سخن گفتهاند. مثلاً فارابی در کتاب آراء اهل مدینه الفاضله و درکتب دیگرش درباره فلسفه جامعه سخن گفته است اما طرح یک بحث نظاممند از علامه طباطبایی شروع شده است. البته من در این جلسه نمیخواهم به سؤالی جواب بدهم؛ میدانید کار ما طلبهها معمولاً طرح پرسش است. میخواهم شأن طلبگی خود را حفظ کنم و به عنوان یک طلبه، پرسش هایی را که مربوط به فلسفه و اجتماع است، مطرح کنم. میدانید یک وقت فلسفه اضافه میشود به اجتماع و درباره آن بحث فلسفی میکنیم و میشود فلسفه اجتماع یا فلسفه جامعه. یعنی جامعه را به عنوان یک واقعیت می بینیم؛ و یک وقت فلسفه اضافه میشود به علوم اجتماعی، یعنی میخواهیم یک بحث فلسفی درباره علوم اجتماعی داشته باشیم، اینها دو بحث است و نباید خلط شود. حال این پرسشهایی که میتوان درباره فلسفه اجتماع مطرح کرد چه پرسش هایی است. من چهار دسته از این پرسشها را عرض میکنم که البته بیش از این است. یک دسته، پرسشها و مباحث هستیشناختی جامعه یا اجتماع است. دسته دوم پرسشها و مباحث معرفتشناختی جامعه است. دسته سوم مباحث و پرسشهای روششناختی جامعه است و دسته چهارم مباحث ساحتشناختی جامعه است. این چهار دسته از مباحثی است که میتواند در فلسفه اجتماع مطرح شود. حال اجازه دهید نمونههایی ذکر کنم تا این پرسشها کمی کاربردیتر شود. 1-پرسش های هستی شناختی در مباحث هستی شناختی سؤالات زیادی مطرح است؛ اینکه اصلاً جامعه، مابهازاء خارجی دارد یا ندارد؟ آیا غیر از زید، عمرو و بکر و افراد دیگری که در حیات دنیوی زندگی میکنند، یک واقعیت دیگری به نام جامعه وجود دارد؟ به تعبیر دیگر آیا اصالت از آنِ جامعه است یا نه اصالت از آن ِ فرد است؟ در این جمع که حدود 100 نفر بیشتر و کمتر هستیم و تک تک ما وجود خارجی و عینی داریم، آیا غیر از این 100 نفر واقعیت دیگری به نام جامعه هست؟ بحث اصالت فرد یا جامعه حداقل سه معنا دارد. یک معنای حقوقی، یک معنای روانشناختی اجتماعی و یک معنای فلسفی. معنای اصالت حقوقی این است که آیا غیر از حقوق و مصالح فرد چیزی به نام حقوق و مصالح جامعه هم داریم؟ اگر داریم و این دو با هم تزاحم پیدا کردند کدام مقدم است؟ اینجا میدانید بعضی فردگرا هستند، بعضی هم جامعه گرا. فردگرا مصالح فرد را بر جامعه مقدم میداند و جامعهگرا حقوق جامعه را مقدم می داند. معمولاً نظامهای لیبرالیستی که از آزادی سخن میگویند قائل به اصالت فرد هستند. نظامهای سوسیالیستی که از عدالت سخن می گویند قائل به اصالت جامعه هستند. یک اصالت هم اصالت روانشناختی اجتماعی است. آیا میتوان گفت که فرد انسانی در اثر زندگی اجتماعی یک تأثیر همه جانبه از جامعه میگیرد؟ یعنی فرد همیشه متأثر از جامعه است یا خودش به عنوان فرد بر خودش تأثیرگذار است یا حتی ممکن است بر جامعه تأثیر بگذارد؟ این تأثیر و تأثرها فقط از ناحیه جامعه بر فرد است یا فرد هم میتواند بر جامعه تأثیر بگذارد؟ من جواب نمیدهم و فقط طرح سؤال میکنم. به نظرم اینها همه میتوانند پرسشهای فلسفی باشند. هر چند این پرسشها در حوزه اصالت به معنای حقوقی یا روانشناختی اجتماعی است ولی مربوط به فلسفه حقوق و فلسفه روانشناختی اجتماعی است. همچنین اگر اصالت را به معنای حاقّ فلسفی بگیریم و بگوییم اصالت یعنی مابهازاء خارجی داشتن، این سؤال مطرح میشود که غیر از اینکه ما مفهوم جامعه را از افراد انتزاع میکنیم، آیا این مفهوم یک واقعیتی در خارج هم دارد؟ یعنی غیر از این یک نفر، دونفر، صد نفر، یک واقعیت دیگری به نام جامعه در خارج هست؟ اگر حقیقت آدمها را به اراده آنها بدانیم آیا میتوانیم یک واقعیتی داشته باشیم به نام برآیند ارادهها؟ مثلاً فرض کنید بنده میخواهم با یک نیرویی این میز را حرکت بدهم. یک وقت توانش را دارم و حرکت می دهم؛ یک وقت توانش را ندارم، نفر دوم کمک میکند، نفرسوم، نفرچهارم، ... ده نفر با هم این میز را جابجا می کنیم. این برآیند نیروها، -غیر از نیروی تکی بنده و دیگران- آیا واقعیتی به نام برآیند نیروها، برآیند ارادهها در خارج وجود دارد یا نه؟ یا صرفاً یک امر انتزاعی است که ممکن است اثر خارجی داشته باشد مانند مالکیت که یک امر اعتباری است و اثر خارجی دارد. آیا جامعه اینطور است؟ من سؤال را در مورد جامعه طرح کردم. در مورد تاریخ هم این سؤال مطرح است. آیا غیر از فرد و جامعه، واقعیتی به نام تاریخ وجود دارد؟ تاریخ مابهازاء خارجی دارد؟ البته درباره فلسفه وتاریخ باید در یک نشست دیگری صحبت شود. 2- پرسش های معرفت شناختی دسته دوم پرسشهای معرفتشناختی جامعه است. در این زمینه بحثی که استاد اساتید ما، علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم مطرح کرده است، بحث ادراکات اعتباری است. یکی از چیزهای مهمی که ما در جامعه داریم اعتبارات است، اعتبار ریاست، اعتبار مالکیت، اعتبار زوجیت و ... . یک زن و مرد با یک اعتبار «أنکحتُ قبلتُ» مَحرم میشوند. یک کسی که مالک شیء نیست با یک خرید و فروش مالک میشود. این مالکیتها، زوجیتها، ریاستها، همه اعتبارند که به دست معتبِر انجام میشود. ما به یک معنا خود معتبِریم. در یک جاهایی اعتبار میکنیم و اعتبار یک نوع جعل است، یک تصرف اجتماعی است. بحث ادراکات اعتباری را که علامه در فلسفه مطرح کرده است، از استادش مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی کمپانی گرفته است. او کتابی دارد به نام نهایه الدرایة که یک کتاب اصولی است. ایشان برای اولین بار بحث اعتباریات را به صورت منقّح در علم اصول فقه مطرح کرد که کاربرد فقهی دارد. مثلاً اموری مانند حکم و حق اعتباری است. ایشان بحث اصولی دارد ولی مرحوم علامه این بحث اصولی را وارد فلسفه کرد. شهید مطهری هم آن را شرح و بسط داده است. واقعاً هم بحث دقیقی است و هنوز حقش ادا نشده است و خیلی جای کار دارد. ایشان اعتبارات را به دو دسته تقسیم می کند. اول اعتبارات بالمعنی الاعمّ که هم اعتبارات اجتماعی و هم اعتبارات فلسفی مانند معقولات ثانی فلسفی را شامل میشود؛ به طور مثال «عدم» که در خارج نیست و یا مفهوم وجود، علت، علیت، حادث و قدیم، اینها معقولات ثانی فلسفی هستند. دوم اعتبارات بالمعنی الاخص که اعتباریاتی است که از احساسات انسان سرچشمه میگیرد یعنی در اثر احساسات ما اعتبار می شوند. بعضی از اعتباریات را علامه میفرماید پیش از اجتماع است مانند اصل عدالت؛ یعنی اگر ما در جامعه نمی آمدیم، فرض کنید تنها در این دنیا زندگی میکردیم، باز میفهمیدیم که عدالت خوب است، علامه میگوید این اعتبار قبل از اجتماع است. بعضی از اعتبارات بعد از اجتماع است. ما وقتی جامعه را تشکیل میدهیم آن وقت دنبال نظم هستیم، دنبال قوانین راهنمایی و رانندگی هستیم. مرحوم علامه میفرماید این اعتبارت پس از اجتماع است. ایشان اعتبارات پس از اجتماع را نیز دو دسته کرده است؛ اعتبارات پس از اجتماعِ ثابت و متغیر. بعضی از اعتبارات پس از اجتماع است که همه آن را به عنوان اصل ثابت قبول دارند مانند تبعیت از علم یا تبعیت از اطمینان. بعضی از اعتبارات متغیرند مانند قوانین راهنمایی و رانندگی که ممکن است مدتی هم ثابت بماند. لذا میبینیم در یک کشور رانندگی از سمت راست و در کشور دیگر از سمت چپ است. اما سؤال این است که منشأ این اعتبارات پس از اجتماع که انسانها برای برقراری اجتماع و عدالت اجتماعی به آن نیاز دارند چیست؟ فقط عقل است؟ فقط شرع است؟ فقط عرف است؟ هر سه با هم است؟ دو تا از اینهاست؟ چرا میگوییم این اعتبار باشد و آن اعتبار نباشد؟ اینها پرسش های فلسفی و پرسشهای معرفت شناختی مربوط به جامعه است. علامه طباطبایی میفرماید علوم اعتباری معلول اقتضای قوای فعاله طبیعی و تکوینی است و عجیب است ایشان بسیار دقیق این اعتباریات را با عقل و خیال پیوند میزند. یعنی هم پیوند با عقل دارد وهم پیوند با قوه خیال دارد و از این دو، این اعتبارات نشأت میگیرند. 3-پرسش های روش شناختی دسته بعدی، پرسشها و مباحث روششناختی جامعه است. با چه روشی میتوان جامعه یا نهادهای اجتماعی را شناخت؟ این بحث البته در فلسفه اجتماع میتواند خیلی با فلسفه علوم اجتماعی ارتباط داشته باشد و از مباحث مشترک است. میدانید ما در شناخت جامعه سه فعالیت داریم: اول فعالیت شناخت جامعه مطلوب؛ دوم شناخت جامعه محقق، مثلاً جامعه مردم جنوب تهران را بشناسیم یا جامعه مردم شمال ایران را بشناسیم. ما در یک کشوریم ولی به هر حال نهادهای اجتماعی و بخشهای مختلف جامعه یکسان نیستند. مثلاً در عزاداری سبک عزاداری مردم بوشهر با سبک عزاداری مردم شمال متفاوت است؛ سوم شناخت چگونگی تغییر جامعه است از جامعه محقق به جامعه مطلوب؛ برای کسی که جامعه مطلوب را تصور میکند و جامعه محقق را میشناسد و میخواهد بداند که چگونه این جامعه محقق را تغییر بدهیم و به جامعه مطلوب برسانیم، سؤال کلیدی و روش شناختی در هر سه بخش این است که با چه روشی این کار قابل انجام است؟ آیا روش استدلالی- برهانی برای شناخت سه ساحت جامعه کافی است؟ روش تجربی به تنهایی کافی است؟ روش تجربی- استدلالی چطور؟ میتوانیم با روش تجربی- استدلالی، جامعه مطلوب، جامعه محقق و چگونگی تغییر جامعه محقق به مطلوب را بشناسیم؟ یک روش استدلالی داریم، یک روش تجربی داریم. استادان فرمودند روش حسی و مشاهدتی محض نداریم و حتماً باید عقل وسط بیاید. اگر عقل نباشد حس نمیتواند حکم صادر کند. غیر از این دو روش، روش سومی هست که بیشتر در حوزهها متعارف است که روش اجتهادی است.
ÂÂ 3-1-سه قسم اجتهاد روش اجتهادی در واقع کشف اصول وکلیات از متون دینی و تطبیق آن بر مصادیق و فروعات است. آیا ما میتوانیم از متون دینی کلیاتی درباره جامعه بشناسیم؟ مثلاً بحث سنتهای اجتماعی در قرآن را در نظر بگیریم و آن را تطبیق دهیم؟ اصلا ً امکان تطبیق دارد؟ مثلاً فرض کنید سنت امتحان. میتوانیم آن را تطبیق دهیم؟ اگر جایی زلزله شد میگوییم این سنت امتحان است که زلزله شده است؟ یا سنت عذاب است؟ اصلاً امکان تطبیق دارد؟ یک قسمی از روش اجتهادی را نیز شهید صدر مطرح کرده است که البته ایشان تعبیر اجتهاد نمیکند و آن این است که بیاییم پرسشهایی را که جامعه برای ما ایجاد کرده، به متون دینی عرضه کنیم و پاسخ را از متون دینی بگیریم و از متون دینی استنطاق کنیم مانند همین بحث فلسفه اجتماع که علامه طباطبایی پرسشها را بر آیه 213 سوره بقره عرضه کرده و بعد از قرآن استنطاق کرده است. اصلاً علت آنکه علامه میفرماید هر دو سال یکبار باید تفسیر قرآن نوشت، چیست؟ چون هر دو سال، حتی هر یک سال و حتی کمتر ما با پرسش های جدیدی روبرو می شویم که میتوان بر متن عرضه کرد و از متن استنطاق کنیم و پاسخ را از آن بگیریم. حالا ممکن است پاسخ ندهد و ساکت باشد. پس یک روش این است که کلیات جامعه را از متن دینی بگیریم و بر مصادیق تطبیق کنیم. روش دیگر این است که از جامعه پرسشهای اجتماعی را بگیریم و به متن تطبیق کنیم و پاسخ را از متن بگیریم. یک اجتهاد قسم سومی هم ما اضافه کردیم وآن این است که متن پرسشهایی را از جامعه میپرسد و از جامعه استنطاق کنیم و جواب را از جامعه بگیریم. بنابراین سئوالی که مطرح است این است که در شناخت جامعه محقق و شناخت جامعه مطلوب و شناخت چگونگی تغییر جامعه محقق به مطلوب چه روشی کمک میکند؟ روش استدلالی؟ روش تجربی- عقلی؟ یا روش اجتهادی؟ یا ترکیبی از اینها؟ این هم دسته سوم. 4-پرسش های ساحت شناختی آخرین دسته مباحث ساحتشناختی است. جامعه ساحت های مختلفی مانند فرهنگ، تمدن، سیاست، تربیت، اقتصاد، امنیت و... دارد. همه این ساحت ها پرسشهای فلسفی دارند. مثلاً هستی شناسی فرهنگ. آیا فرهنگ، ما به¬ازاء خارجی دارد؟ همان سؤال های هستی شناختی، معرفتشناختی و روش شناختی همین جا تکرار میشود. آیا تمدن ما به ازاء خارجی دارد؟ با چه روشی میتوان فرهنگ و تمدن را شناخت؟ همین سؤالها را درباره تربیت مطرح کنید. آیا امنیت ما به ازاء خارجی دارد یا نه صرفاً یک امر انتزاعی است؟ البته یک امر انتزاعی است که خیلی کاربرد و اثر دارد؛ چون گاهی یک امری که اعتباری است، از چیزی که واقعیت خارجی دارد خیلی اثر بیشتری دارد. همه این دعواهایی که احزاب سیاسی دارند سر قدرت و حکومت است که اموری اعتباری است. یک امر اعتباری ما به ازاء خارجی ندارد ولی منشأ انتزاع خارجی دارد. پس فرهنگ، تمدن، سیاست، اقتصاد، امنیت و تربیت اینها همه ساحتهای جامعه هستند که هر کدام پیوندی با فلسفه دارد. 5- جمع بندی پرسشهای زیادی درباره فلسفه و اجتماع داریم که هنوز به اینها جواب ندادهایم. یا باید بگوییم فلسفه ما نمیتواند به این سؤال ها جواب بدهد که من قبول ندارم؛ یا باید بگوییم فیلسوفان ما به حوزه پاسخ به این سؤالات وارد نشدند که فی الجمله قبول دارم. یعنی اهل فلسفه و حکمتی که به این پرسشها بپردازند، در اقلیتاند. متأسفانه مشاهده می کنیم که سالها درباره اصالت وجود یا ماهیت بحث میشود اما درباره هستیشناسی فرهنگ و هستیشناسی تربیت بحث نمیشود و اگر امروزه علم دنیا را گرفته است به این دلیل است که پشتوانه فلسفی دارد. هیچ علمی از فلسفه جدا نیست. ما اگر بخواهیم علوم اجتماعیمان کارآمد باشد باید با فلسفه پیوند بخورد. ما نمی توانیم بگوییم مثلاً فلسفه اسلامی، حکمت اسلامی داریم ولی علوم اجتماعی از جای دیگر آمده است و اینها با هم ربطی ندارد! جامعه ما یک جامعه اسلامی است و فلسفه و حکمت اسلامی و حکیمان مسلمان هم داریم، اما علوم اجتماعی پیوندی با حکمت اسلامی ندارد. آن وقت این علوم اجتماعی کارآمدی و کاربست خود را پیدا نخواهد کرد. لذا می بینیم کمتر به علوم اجتماعی توجه میشود و جایگاه اصلی آن هنوز در کشور پیدا نشده است. به نظر ما یکی از علل همین است که به پرسشهای فلسفی جامعه پاسخ داده نشده است. همانطور که عرض کردم بحث بنده پاسخ به سؤال رابطه فلسفه و اجتماع نبود بلکه بسط این پرسش بود. یعنی پرسش فلسفه و اجتماع را به چند پرسش تحلیل کردم. یک مغالطهای در منطق هست به نام مغالطه «جمع المسائل فی مسألة الواحدة»، گاهی اوقات چند مسأله را یک مسأله میپنداریم. میخواهم بگویم سؤال فلسفه و اجتماع یک مسأله نیست، دهها پرسش است که باید به این پرسشها یک به یک پاسخ داد. طرح بحث کردیم که انشاء الله از محضر استادان فرهیختهای که در جلسه هستند بهرهمند شویم. خیلی عذر میخواهم. تشکر می کنم از حوصله و استماع شما.
|